جدول جو
جدول جو

معنی لانگ سن - جستجوی لغت در جدول جو

لانگ سن
(گِ دُ)
شهر و دژی از تنکن (هندوچین) نزدیک سرحد چین دارای هفت هزار و پانصد تن سکنه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ / فِ نَنْ دَ / دِ)
فریادزننده. بانگ زننده. که بانگ زند. که فریاد کشد. نعره کشنده. آوا دردهنده:
بارکش چون گاومیش و حمله بر چون نره شیر
گامزن چون ژنده پیل و بانگ زن چون کرگدن.
منوچهری.
مؤذن را گویند. (آنندراج). کسی که اذان گوید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دانگ وزنی است و یا یک ششم واحد وزنی است، و دانگ سنگ ظاهراً یعنی سنگی و وزنه ای که دارای وزن دانگ باشد یا برای وزن دانگ بکار رود نظیر درم سنگ و جز آن: علماء دین حق مر علم طب را و علم نجوم را همی دلیل اثبات نبوت کنند بر فلاسفه، که بر نبوت وحی را منکرند، و همی گویند که: آنکس که بدانست از اول داروئی کان از روم خیزد دانگ سنگی باید و داروئی کان را از چین آرند نیم درم سنگ باید و داروئی کان از هندوستان آرند نیم دانگ سنگ باید... (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 14).
ز خمی دانگ سنگی چاشنی بس.
ناصرخسرو.
در ترازوی همت عالیش
دانگ سنگ آمده پژ بهمن.
ابوالفرج رونی
لغت نامه دهخدا
قسمی از سرطان بحری، نوعی خرچنگ دریائی
لغت نامه دهخدا
(گُنْیْ)
نام کرسی از ولایت (ژیرند) در فرانسه، بساحل گارن. دارای راه آهن و 4661 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
مزرعه ای در شمال بالا جاده
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شهرستان رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچه ای که برای بستن پای نوزاد در گهواره مورد استفاده قرار
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرپا، پهلوی پا
فرهنگ گویش مازندرانی
تره ی کوهی، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
به زمین کشیدن پا هنگام راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرپا
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش پا
فرهنگ گویش مازندرانی